عرفان بابایی

ملاقات با هم سن و سال

چهارشنبه 21 دی بود که رفتیم خونه خاله منصوره و اونجا برای اولین بار با فاطمه (دختر دختر خاله مامان فهیمه) که 24 روز بزرگتر از شماست ملاقات کردی. اما برعکس اون چیزی که همیشه بود شما تویه عکس ها با اخم بودی و فاطمه با خنده تویه این عکس ها شما 22 روزه و فاطمه خانم 46 روزه هست. فاطمه: الان میزنمت عرفان: برو اونور ببینم من می زنمت ها! اصلا هر کسی کار خودش بار خودش ...
25 دی 1390

حس من

اینکه فکر کنی یه موجود زنده اونم از خون خودت تویه بدنت هست و ازت تغذیه می کنه واقعا حسی غیر قابل توصیفه. روزهای اولی که فهمیدم تویه بدنم داری نقش می گیری و خصوصا زمانی که دیدم قلب کوچکت در حال تپیدن هست برقرار کردن ارتباط باهات برام خیلی راحت نبود، بعضی وقت ها یادم می رفت که تویه بدنم هستی تا زمانی که شروع کردی به تکون خوردن که یادآوری می کردی بهم که وجود داری :) دنیای تو کوچیک بود و تویه همون دنیای کوچیکت تکون می خوردی. برام خیلی زیبا بود که هر جا می رفتم تو همراهم بودی هم جاهایی که تنها بودم هم جاهایی که با همراه. بعضی چیزها مثل اینکه هر حسی داشتم برا تو هم همون حس وجود داشت یا اینکه غذاهایی که می خوردم برا تو هم مایه تغذیه بود، یا مثلا اس...
11 دی 1390
1